سید عبدالرزاق موسوی المقرم
سید عبدالرزاق موسوی المقرم در کتاب «سردار کربلا» به شرح زندگی حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام پرداخته است. هر نویسنده تلاشگر و پژوهشگری که قلم به دست گرفته در محدوده معلومات و قدرت قلم به نگارش حوادث کربلا پرداخته و بعد از سالار شهیدان _حسین بن علی(ع)_ برجسته ترین تابلو و زیباترین اثر خود را با یک دنیا عذر تقصیر، با نام بزرگ نامور تاریخ اسلام آراسته است. تعداد این آثار ارزشمند از محققان بزرگ و مولفان سترگ، بیرون از شمار است.
یکی از این آثار «سردار کربلا» و یکی از این محققان «المقرم» است.
کتاب سردار کربلا در 13 فصل با عناوین: سلسله نیاکان، عموهای ابوالفضل(ع)، برادران و خواهران ابوالفضل(ع)، مام گرامی ابوالفضل(ع)، ولادت، کنیه ها و القاب ابوالفضل(ع)، فضائل و مناقب ابوالفضل(ع)، ابوالفضل از دیدگاه امامان(ع)، دلاوریها و شهادت ابوالفضل(ع)، زیارت ابوالفضل(ع)، بازماندگان ابوالفضل(ع)، مرقد مطهر ابوالفضل(ع)،و اشعار و سروده ها درباره ابوالفضل علیه السلام می باشد.
در مقدمه ویراستار آمده است؛
چهارده ستون از ستونهای قرون، با همه ساعتها و روزها و سالهایش، چون حبه نمکی بر کف اقیانوس آب شد و ناپدید گشت، ولی نام قمر بنی هاشم همچنان برفراز قرون و اعصار می درخشد.
ماه بنی هاشم، اقیانوس ناپیدای کرانه ای است که خورشید همة معیارهای انسانی از سویی در آن می دمد و از سوی دیگر در آن غروب می کند.
سردار کربلا پیشتاز شهبدانی است که سرود پیروزی خونرنگ خود را در ضمیر تاریخ نواختند و بزرگترین سرمشق را به آزادی خواهانو مصلحان جهان دادند.
این کتاب اخیراً به سرمایه معاونت فرهنگی بنیاد مستضعفان و جانبازان برای دومین بار به زیور طبع آراسته شده است.
المقرم مؤلف کتاب سردار کربلا در فصل « نور » درباره حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام می نویسد:
با میلاد ماه بنی هاشم علیه السلام، جهان فروغی دیگر یافت و از افق مجد علوی اختری تابناک درخشیدن گرفت. مولوی که از کانون شجاعت شیر نوشید، در دامان خلیفه الهی رشد یافت و از پدر ائمه علیهم السلام در سرشتش بهره ها داشت. پس او همچنانکه رشد و نما می نمود، شهامت و عزت نفس و پیراستگی از پلیدیها و پستیها – که بر اساس خرد کامل و علم بسیار او فرار داشت- در خصال شریفش شکل می گرفت، او پیوسته همراه هماهنگ با سیدالشهدا علیه السلام بود؛ همو که برای او خلق شده بود تا چون ماهی تابان، گرداگرد خورشید وجود حضرتش، در جوی مالامال از فضیلت و شجاعت و سروری و علو شأن، در گردش باشد.
پس عباس سلام الله علیه اگر گام می نهاد به راه شرف و سیادت بود، اگر سخن می گفت به رشد و هدایت لب می گشود، اگر می نگریست به سوی حق بود، اگر روی می گرداند از باطل بود، اگر عزت نفس می ورزند از متم و تعدی بو و بالأخره اگر جان باخت و در طریق دین مبین بود.
آری، براستی که ابوالفضل علیه السلام،استوانه فضیلتها بود و بهترین اسوه در کرامت و بزرگ منشی؛ و اینها همه پرتو انوار سیدالشهداء علیه السلام بود که در آینه تمام نمای وجود قدسی وی تجلی می یافت. وبی شک یکی از مصادیق بارز آیات:
وَالشَّمسِ وَ ضُحیها * وَال قَمَر اذا تَلیها.
( قسم به خورشید و آن هنگام که فروغ می بخشد * و قسم به ماه آن زمان که دنبال خورشید روان است.)
حسین و عباس علیهما السلام می باشند که او هیچ سخنی نمی گرفت مگر آنکه قبلاً از برادرش شنیده باشد و هیچ عملی انجام نمی داد مگر اینکه به جهت پیروی از امامش انجام پذیرد؛ و در یک کلام آنکه به هیچ هنگام نفس خود را مقدم بر نفس امام علیه السلام قرار نمی داد. به تعبیر دیگر آنکه، عباس برخوردار از هیچ فضیلتی نبود ، مگر اینکه نور مقدّس سالار شهیدان در آینه وجود پیراسته او تابانیده باشد.
او آنگونه در تمامی مراحل حیاتش، در پشت سر امامش حرکت می کرد که حتی در ظهور جسم شریفش به این عالم شهود هم یک گام از مولایش عقب است! چنانکه میلاد امام حسین علیه السلام در سوم شعبان است و ولادت عباس علیه السلام در چهارم شعبان سال بیست و شش هجری.
آری، عباس تولّد یافت و بدیهی است که چون این مولود را نزد امیرالمؤمنین علیه السلام آوردند تا سنن نبوی را که در هنگام ولادت در مورد طفل اجرا می شود، عمل نماید، به - وی که مادرش را ازشجاعترین خاندان عرب برگزیده بود تا فرزندی برایش به دنیا آورد که یاور برادرش سیدالشهدا علیه السلام در شهیدستان کربلا باشد – نگریسته و به علم امامت مشاهده نموده است که چه مصائب سهمگیمی بر او وارد خواهد شد.
آری، این فرزندی که چنین نزد پدر و خانواده اش ارجمند بود، هر مقدار که پدرش قامت رشید و سیمای ملکوتی او، یا شجاعت و سعادت جاودانه او را می دید و در سرور و شادمانی می شد، با عنایت به مصائبی که بر او وارد می شود و جراحات هولناک و تشنگی کشنده ای که به وی روی آور خواهد شد، درغم و اندوه فرو می رفت.
و چرا نه، که هر که اندکی از عواطف انسانی بهره داشته باشد، در برابر آن صحنه های جانگداز بر کمترین انسانی، سخت مضطرب و پریشان حال می شود، تا چه رسد به امیرالمؤمنین علیه السلام که مهربانترین فرد به تمامی بشر و مهربانتر از پدر رئوف و مادر دلسوز است؛ در صورتیکه در اینجا دو طرف عظمت و بزرگی خاص خود را دارند: از یک طرف ابر مردی چون علی بن ابی طالب که کسی را یارای آگاهی از تمام فضائلش نیست، و از طرف دیگر ابوالفضل که زبان از بیان مظلومیت وی عاجز و ناتوان است.